شناسه خبر : 81647
یکشنبه 08 فروردين 1400 , 12:37
اشتراک گذاری در :
عکس روز

"عشق بازی امواج"؛ روایت غواص شهید از لحظات عملیات کربلای ۴

"عشق بازی امواج"؛ روایت غواص شهید از سخت‌ترین لحظه‌های عملیات کربلای 4

 ورودی "ام الرصاص" گرداب درست شده بود و بچه‌ها را می‌کشید درون خودش. بعد از نجات از این گرداب، متوجه حضور عراقی‌ها شدیم؛ کنار ساحل منتظر ما بودند.

 از همدان، کربلای 4 داستان مظلومیت و عشق است و جنون. تراژدی تلخی که قهرمانانش، سروقامتان این سرزمین بودند. مردانی که حالا پس از گذشت سی و چند سال و حتی در آستانه قرن جدید، نامشان و یادشان جاودانه است.

غواص شهید "امیر طلایی" یکی از قهرمانان عملیات کربلای 4 است. شیرمردی که قصد داشت معلم شود، اما حضور در سنگر نبرد را به درس و دانشگاه ترجیح داد.

او یکم خرداد 1339 در همدان متولد شد. در جوانی به دانشگاه تربیت معلم راه یافت، اما درس را رها کرد و از طرف بسیج به جبهه اعزام شد.

شهید طلایی با همت بلند برای دفاع از اسلام و میهن ایستادگی کرد تا سرانجام 4 دی 1365 وقتی که لباس غواصی بر تن داشت مظلومانه به شهادت رسید.

او از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان شهادت، مسئولیت‌های مهمی چون مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات کمیته انقلاب اسلامی، ریاست هیئت تکواندو همدان، مسئولیت پذیرش سپاه پاسداران در منطقه کردستان، مسئولیت دایره سیاسی استانداری، تشکیل واحد مقاومت بسیج در بخش گل‌تپه و مسئولیت دسته غواصی گردان جعفر طیار(ع) را عهده‌دار بود.

کتاب "عشق بازی امواج" داستان زندگی اوست به قلم "زینب شعبانی"؛ کتابی با نثر روان که انتشارات حماسه ماندگار آن را منتشر کرده است.

در بخشی از این کتاب آمده است: «... تلاطم آب به حدی بالا بود که باوجود آموزش‌های فشرده چند ماه گذشته، آب بچه‌ها را با خودش می‌برد. ورودی ام الرصاص یعنی جایی که آب کارون وارد خلیج می‌شد؛ گرداب درست شده بود و بچه‌ها را می‌کشید درون خودش.

دو تا از گردان‌های 152 و 154 در آب گم شدند و تعداد کمی از آن‌ها به سختی با قایق خودشان را به ما رساندند. ما هم چند مرتبه وارد گرداب شدیم و به سختی خودمان را از گرداب بیرون کشیدیم. به محض اینکه فکر می‌کردیم دیگر خطری نیست؛ دوباره وارد جریان شدید آب می‌شدیم و می‌رفتیم سمت دهانه اروند.

شدت موج‌ها به حدی زیاد بود که ما را به هم می‌کوبید. اگر یکی زیر آب می‌رفت به خاطر طناب، بقیه را را هم با خودش پایین می‌کشید. این مبارزه سنگین با گرداب و بالا و پایین رفتن داخل آب، تمام توان بچه‌ها را گرفته بود.

برای اینکه بتوانیم کمی استراحت کنیم روی آب می‌خوابیدیم و به ائمه(ع) متوسل می‌شدیم که کمکمان کنند تا شرمنده نشویم. انگار آب هم داشت عشق بازی می‌کرد.

صدای امواج وقتی روی هم می‌خوردند؛ ملودی پرواز را می‌ساخت و آسمان را به زمین وصل می‌کرد. این موج‌ها هر کسی را انتخاب نمی‌کردند و خوش به حال آن‌هایی که انتخاب شده بودند برای پرواز. تازه بعد از نجات از این گرداب، متوجه حضور عراقی‌ها شدیم. آن‌ها کنار ساحل منتظر ما بودند ...».

منبع: تسنیم
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi